ترجمة اغنية بعد الحب بالفارسية

بعد الحب

بعد الحب وبعد العشره نلتقي مثل الأغراب
بعد ار عشق و نان و نم?ی ?ه با هم داشتیم ، الان وقتی بهم می رسیم مثل 2 تا غریبه ایم

واحدنا ما يعرف الثاني ولا كأنا كنا أحباب
ی?ی اون ی?ی را نمی شناسه .. انگار ?ه نه انگار یه زمانی عاشق همدیگه بودیم

ماتت لهفتنا المجنونة ما أقساه وما أقساني
شوق و اشتیاق دیوانگی مان مرد .. چقدر سنگدل شده ؛ من چقدر سنگدل شدم

أتسأل وحدي وأتألم يا ترى من فينا الجاني
از خودم می پرسم .. به نظرت ?دوممون جنایت?اره؟

الزمن أتغير لو أحنا بينا عيوب وبينا أخطاء
دنیا تغییر ?رده یا عیب و ایراد از ماست؟

أحنا مجرد هيكل فارغ وأخذتنا الموجة العمياء
ما تنها یه جسم بی خودیم ?ه موج عشق و عاشقی ما را با خودش برد

مات الحب مات الإحساس مات النور الل نهتدي بيه
عشق مرى ؛ احساس مرد .. نور درون دل ?ه هدایتمون می ?نه هم مرد

مات الإنسان الل داخلنا كلنا بدم خل نبكي عليه
روح انسانی درون ما مرد .. بگذارید خون گریه ?نم برای این وضع

يوم الل سافرت وودعتك
روزی ?ه سفر ?ردی ؛ وقتی باهات خداحافظی ?ردم

خدودي بنار دموعي احترقت
گونه هایم با اش? چشمان تو آتش گرفت

لكن في موعد رجوعك في كل برود استقبلتك
ولی وقتی برگشتی ، در ?مال خونسردی و خش?ی ازت استقبال ?ردم

وين دموعي وين دموعك
اون اش?های من ?جاست ؟ اش?های تو ?جاست؟

وين التنهيدة الل بضلوعك
اون آهی ?ه در سینه داشتی ?جاست؟

من كنت تضمني وأتحسس جمر أنفاسك ويا أنفاسي
وقتی بغلم می ?ردی و گرمای نفس هایت را با گرمای نفست احساس می ?ردم

طاير بيك وطاير بيه يا عمق إحساسك وإحساسي
از خوشحالی این?ه تو را دارم پرواز می ?ردم و تو هم از این?ه مرا داشتی پرواز می ?ردی .. چه احساسات عمیقی داشتیم!

وين الحب الل هز العالم وين إخلاصك وين إخلاصي
اون عشقی ?ه دنیا رو لرزوند الان ?جاست؟ وفاداری و اخلاصمان ?جا رفت؟

حبيبي .. سابقاً لا أكثر .. أحس كل شي فينا أتغير
عزیزم .. همین یه مدت پیش بود .. خیلی دور نبود

اختلفت كل المقاييس حتى أنت وحتى آني
الان دیگه تمام معیارهامون عوض شده .. حتد تو عوض شدی ؛ من هم عوض شدم

عاطفتنا انتهت بينا وبردت أحلى الأحاسيس
محبتمون تموم شد و تمام اون حس های زیبایی ?ه داشتیم سرد شد

بمبدأ المنفعة صرنا نقرأ طالعنا التعيس
از روی مصلحت رو اوردیم به خواندن طالع نحسمون

والتقينا بموعد آخر من جديد
ی? بار دیگر با هم ملاقات ?ردیم

كراسينا من حديد .. كلماتنا من جليد
صندلی هامون از جنس آهن بود ( سرد و خش?) ... حرفهامون از جنس یخ، سرد و بی احساس بود

من غزلنا المفتعل .. وردك ووردي ذبل
اینقدر حرفهای عاشقانمون ساختگی بود ?ه گل های عشقمون پژمرده شد

صرنا نتصنع الضحكة وعلى شفايفنا الخجل
به جایی رسیدیم ?ه به زور و ال?ی می خندیدیم ، در حالی?ه لبهامون از این ?ار ما خجالت می ?شیدند!

يالله خل ننهي اللقاء ..كافي تمثيل ورياء
خدای من .. بس است دیگه ؛ بگذار این ملاقات را تمام ?نیم .. ریا و فیلم بازی ?ردن دیگه بس است

وشربنا كاسك يا ملل
جام ملالت باری را سر ?شیدیم

ننهض نودع بعضنا ويدفع الفاتورة عنا
پا بشیم از همدیگه خداحافظی ?نیم و پول فا?تور را پرداخت ?نیم

بطل قصتنا الفشل
چون قهرمان داستان ما "ش?ست" است

آه .. آه .. آه .. آه
آه .. آه .. آه .. آه